آخرین فیلم های منتشر شده در سایت تاینی موویز

در شهر کُلت‌لیک ایالت تنسی، «سم ایوانز» برای مقابله با بحران متامفتامین تلاش می‌کند. با ورود مأمور مخفی «بابی گینز»، او کنار گذاشته می‌شود. با وجود ارتباطات محلی ایوانز، گینز به عنوان قهرمان شناخته می‌شود. اما به‌زودی تردیدهایی درباره گینز پدید می‌آید که پرده از روایتی پیچیده برمی‌دارد و ...

"مک‌والتر" مأمور افسانه‌ای و نخبه آمریکایی، به‌طور نادرست به انجام مجموعه‌ای از حملات در سراسر جهان متهم می‌شود. او با اراده‌ای راسخ برای پاک کردن نامش، به فرار درمی‌آید تا راز ماجرا را کشف کند، توطئه‌ای جهانی را خنثی کند و جهان را نجات دهد. اما ...

فیلم داستان رهبر یک باند گنگستری به نام ساکتیول است که پس از نجات پسری به نام آماران در جریان یک جنگ باندی، او را به فرزندی قبول می‌کند. سال‌ها بعد، ساکتیول از یک سوءقصد جان سالم به در می‌برد اما به دخالت آماران مشکوک می‌شود و این منجر به ایجاد تضاد وفاداری و انتقام در او می‌شود و ...

فیلمی ترسناک و رازآلود دربارهٔ "جا-یونگ" دختری دبیرستانی که گذشته‌ای مخفی دارد. او به همراه دوستانش دست به یک مراسم احضار ارواح می‌زند تا پرده از اسراری تاریک بردارند، اما چیزی که در ابتدا به نظر تفنن نوجوانانه می‌رسد، به زودی به کابوسی هولناک بدل می‌شود و ...

آقا و خانم توییت‌، بدجنس‌ترین، بدبوترین و نفرت‌انگیزترین افراد دنیا هستند که اتفاقا صاحب و گرداننده کثیف‌ترین، خطرناک‌ترین و احمقانه‌ترین پارک تفریحی جهان به نام توییت‌لندیا نیز هستند. اما وقتی خانواده توییت‌ در شهرشان به قدرت می‌رسند، دو یتیم شجاع و یک خانواده از حیوانات جادویی مجبور می‌شوند برای نجات شهر، به اندازه توییت‌ها حیله‌گر شوند و ...

فیلم داستان دو کارمند بانک است که از حساب یک شخص مرده دزدی می‌کنند، اما خیلی زود متوجه می‌شوند با افراد خطرناکی از تبهکاران زیرزمینی درگیر شده‌اند که قصد دارند پول را پس بگیرند و ...

چهار غریبه در کلبه‌ای از خواب بیدار می‌شوند و در آنجا با یک مار سه سر افسانه‌ای روبرو می‌شوند.

مادری پس از سال‌ها از زندان آزاد می‌شود؛ زندانی که به‌خاطر جرمی که هرگز مرتکب نشده بود، در آن گرفتار شده است. او برای اثبات بی‌گناهی‌اش سفری تاریک و پرخطر را آغاز می‌کند، مسیری که پر از دروغ، خیانت و فریب از سوی نزدیک‌ترین افراد زندگی‌اش است و ...

در تابستان سال 1859 در آریزونا، یک پزشک تنها با اکراه موافقت می‌کند که یک برده تازه آزاد شده و دختر مرموز سفیدپوستش را در یک سفر پنج روزه در غرب خونین برای یافتن شفادهنده ایمان همراهی کند. زن باور دارد که دخترش تسخیر شده است، اما پزشک معتقد است که او تنها به بیماری مبتلاست. به هر حال، واقعیت این است که هر موجود زنده‌ای که دختر با آن تماس پیدا می‌کند، به شکلی مرموز می‌میرد و ...

"مارگارت چانگ" با اکراه به همراه برادرانش به زادگاهش بازمی‌گردد تا با افسردگی ناگهانی پدر بداخلاقشان مقابله کند. در این میان مشخص می‌شود پدر آن‌ها از زمانی که دچار افسردگی شده، بسیار مهربان شده است!! حال مارگارت و برادرانش نمی‌دانند که باید به بهبودی پدرشان کمک کنند یا خیر؟!